تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

تقدیم با عشق، به غریزه

*همیشه از بحث هایی با نظرات متفاوت لذت برده ام، شده که جایی چیزی خلاف نظر خودم گفته ام تنها برای اینکه بحثی در بگیرد، و توی پست قبل این تشتت آرا برایم بسیار جالب و ارزشمند بود، اینکه این همه تفاوت بین انسان ها است. همانطور که انتظار می رفت اذهان مخاطبین بیشتر کشیده شد به سمت غریزه ی جنسی و بحث سکس بر باقی چیزها غالب شد. نظر خود من در این مورد نزدیک به خیلی از نظرات و در عین حال مخالف با آنهاست. 

*نظریه ی نسبیت خیلی چیز خوبی ست، این را قبلن هم گفتم، خیلی به کار بحث های اینطوری می آید. می شود خیلی چیزها را به آن نسبت داد و کنار نشست و این عدم قطعیت به نظرم مهمترین مولفه ی دنیای پست مدرن امروز ماست. نظراتی که در مورد نسبی بودن گفتند به نظرم صائب ترین نظرات بودند، انسان در شرایط مختلف، رفتارهای متفاوتی بروز می دهد اما به گمان من کلید ماجرا در دست لذت است. این حس لذت جویی ست که بسیاری از اعمال ما را سامان می دهد؛ وقتی دست پیرمرد نابینایی را می گیریم و او را از خیابان رد می کنیم در واقع داریم حس لذت جویی و خودخواهی مان را ارضاء می کنیم، شاید نه این خودخواهی سطحی که دیگران تحسینمان کنند، بلکه لایه ی پنهانی تری که در آن خودمان از اینکه انسان خوبی هستیم لذت می بریم و این قابل تعمیم به بسیاری از اعمال ماست و اشکالی هم ندارد. حتا عشق هم با اینکه به ظاهر با رنج زاده شده اگر لذتی در کارش نباشد، جذابیتش برای عاشق از دست میرود، اگر چه حتا این لذت، لذت رنج کشیدن باشد...

* بسیاری پرسیده اند آیا مقایسه ی انسان با حیوان کار درستی ست؟ و من می پرسم که چرا درست نیست؟ چطور برای همه ی پیشرفت های علمی تان، برای ساخت داروها، برای کشف ژن چاقی و ژن طاسی، برای کشف واکسن و برای هر کوفت و زهر ماری می زنید خواهر و مادر انواع و اقسام جانوران را به هم پیوند می دهید ولی حالا که کار به اینجا کشید انسان تافته ی جدابافته شد؟ میدانم که می خواهید جواب بدهید مسائل فیزیولوژیک ربطی به رفتارشناسی و اینها ندارد ولی باید بگویم که انسان در شرایط نرمال است که ممکن است خواص انسانی اش را نشان دهد، وگرنه کافی ست یک زلزله یا سیل یا سونامی رخ بدهد تا آنوقت همین موجود دو پا خوی حیوانی اش به سطح بیاید و قوه ی تفکرش را هم به کار بیندازد و درنده تر از هر حیوانی شود. 

* خواننده ی دیگری انگشت روی قدرت متفاوت غرایز مختلف گذاشته و اینکه انسان ممکن است از گرسنگی بمیرد ولی از ارضاء نشدن میل جنسی نمی میرد بنابر این مقایسه ی این دو درست نیست و انسان می تواند این یکی غریزه را کنترل کند. دوست عزیز اگر گرسنگی مثل باریکه ی آبی آرام آرام در روح انسان رخنه می کند و ممکن است به بروز رفتارهای حیوان گونه منجر شود، غریزه و میل جنسی مثل موج سهمگینی وارد ماجرا می شود و قدرت آن را دارد که که در چشم به هم زدنی تمام سازه های انسانی روح شما را نابود کند، این است که جنایات زیاذی به میل جنسی مربوط می شوند خیلی بیشتر از جنایاتی که در اثر گرسنگی رخ داده. این است که هر از گاهی صومعه ای پیدا می شود با بقایای جنین هایی که حاصل آمیزش خواهران تارک دنیا با راهبان جوان در لحظه ی فوران این نیاز است،‌ این است که همین امسال کوس رسوایی کودک آزاری چندین پدر مقدس به صدا در آمد. از اسلام نمی گویم که تکلیفش در این قضیه روشن است. می بینید که ایمان هم در این وادی ره به جایی نمی برد و به زانو در می آید پس بیایید و لطفی به من کنید و شعار ندهید. 

* عشق وجود دارد و حتا می تواند چیزی باشد که ارکان هستی روی آن بنا شده و من در مقابل این حس عزیز دست به سینه می ایستم ولی با این وجود می روم پشت سر کسانی که به فدرت بیشتر غریزه رای داده اند.    

پی نوشت: نظر آخر پست قبل (وال ای) نگاه بسیار جالبی دارد، اینکه در این جریان تنها یکی از دو طرف قضیه (پلنگ) ممکن است تغییر کند...

نظرات 25 + ارسال نظر
اصفهانوب سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ http://esfahanweb.com

سلام دوست من ؛ [لبخند]
مطلب بسار مفید و جالبی بود ، من که خیلی استفاده کردم .
من کارم طراحی و میزبانی وب هستش .
اگه یه روز خواستی وبلاگت رو تبدیل به سایت کنی حتما باهام تماس بگیر ؛
میتونم با بهترین قالب ها و سیستم های مدیریت محتوا نظیر جوملا و وردپرس وبلاگت رو به یک سایت کامل تبدیل کنم .

اصفهان وب ؛
ارائه دهنده ارزانترین خدمات میزبانی وب با بهترین سرعت و کیفیت .
http://esfahanweb.com

نینا چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ق.ظ http://www.sarkesh.blogsky.com

چرامن باهات اینقدرموافقم؟
یکی از معدود افرادی که خوندن پست هاش آتش مخالفت رودر من روشن نمی کنه.
و من لال می میرم
و فقط می خونم.

راستی
به خیلی ها میگم
اینقدر خودتون رو از حیوانات جدا ندونید.انسان حیوان ناطق است.حیف که حافظه مون اینقدر یاری نمی کنه تا جیغ زدن و پیچ و تاپ خوردن اجدادمون رو بالای درختا به یاد بیاریم...حیف که انسان بی چشم و رو تر از اونه که به یاد بیاره از حیوانات چی یاد گرفته...

فاطی کماندو چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:16 ق.ظ

مثل همیشه عالی شکافتی قضیه رو

مارال چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:19 ق.ظ

معلوم بود کدوم طرفی هستی سینیور!

فرزانه چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:20 ق.ظ

با چیزی که در مورد خودخواهی و رد کردن نابینا از خیابون گفتی به شدت موافقم

پریا چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:22 ق.ظ

حتا عشق هم با اینکه به ظاهر با رنج زاده شده اگر لذتی در کارش نباشد، جذابیتش برای عاشق از دست میرود، اگر چه حتا این لذت، لذت رنج کشیدن باشد...
عالی بود سینیور

مریم بانو چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:40 ق.ظ

سینیور عاشقتم که اومدی تو صف ما!

سایه چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ق.ظ http://sayeh8862.blogfa.com

اون حس لذتی که میگی از کمک کردن به یک نابینا در من یا تو ایجاد میشه به خاطر اینه که تربیت شدیم که اون کار رو خوب بدونیم و از انجامش راضی باشیم
ممکنه ادمایی باشن که اصلاننم از این کار لذت نمیبرن و بلکه از سنگ انداختن جلوی پای همون نابینا لذت ببرن؟
یعنی اینکه تو کجا لذت میبری و من کجا یه چیز عمومی نیست؟درجه لذتمون هم فرق میکنه

در مورد مقایسه روح انسان با روح حیوان هم باید بگم که
ممکنه جنس جسسم با یه میمون یا یه خوک شبیه باشه فقط شبیه
تازه اون داروهایی هم که رو حیوان آزمایش میشه بعدش رو خود انسانها هم آزمایش میشه
یعنی مکانیزم بدنمون فقط شبیه مکانیزم بدن حیوانات هستش

جنس روحمون چی؟اونقدری شبیه هست که از این مقایسه به نتیجه درست برسی؟
از ما آدما بعضی وقت ها اعمال حیوانی سر میزنه
ولی آیا از حیوانات هم اعمال انسانی سر میزنی؟
کف و سقف روحمون باهم یکیه؟
اون هاهم میتونن به اندازه مامتعالی باشن؟یا به اندازه ما پست؟
اونهامحدودتر از مان
پس عکسالعمل هاشونم به اندازه خودشون محدوده
میتونی شباهت های پیدا کنی
ولی
نمیتونی مقایسه کنی و به جواب درستی برسی
حتی از نظر روحی خود انسانها هم در شرایط یکسان عکس العمل یکسانی ندارند
بستگی داره به اینکه تو روحت رو چطور بار آورده باشی
(تربیت کرده باشی)

بیشتر حرفهایت را قبول دارم چون متعصب نیستی ولی با نظریه ی انسان محوری جهان مخالفم، این چیزی ست که در ادیان به ما آموخته اند که کل کائنات برای انسان و خدمت به او آفریده شده در صورتی که اگر نیک بنگری این مهملی خودپرستانه بیشتر نیست

آرش چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ق.ظ http://arashq.blogfa.com

خیلی سینیور پیچیده شده!!!! ولی بازم میگم همه چیز به تعادل در کنار هم خوبه!
مقایسه شاید درست نباشه

مریخــــی چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ http://siahosefid007.blogfa.com/

هر 2 پست را مطالعه فرمودیم.
عشق و غریزه در انسان و حیوان حسیست که وجود داره!
اما تفاوت بنیادینی که این دو با هم دارند در قدرت انتخابشونه!
پس اگه درمورد یک حیوان حالا چه سیر چه گرسنه عشق تونسته بر غریزه بچربه! در انسان بسیار بسیار بیشتر می تونه تکرار بشه!
به عنوان یک مریخی به عشق امتیاز می دم.

تلخک چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ب.ظ http://http//:randehshodeh.blogfa.com

من با آخرش مخالفم . عشق وجود نداره . اونم نوعی خودخواهیه. ندیدم کسی رو که واقعا عاشقه . ببین منظورم یه ادم عاقل و بالغه نه یه جوون ۱۸ ساله که غریزه و هورمون براش تصمیم میگیره . یه مرد ۵۰-۵۵ ساله که واقعا عاشق بشه رو به من معرفی کن یا یه زن ۵۰ساله فرقی نمیکنه .
عشق سن داره ولی دوست داشتن فراتر از همه ی حس هاست .

مهرداد( فاتح ) چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:29 ب.ظ http://conqueror.blogfa.com

شاید نتونستم در نوشته ی قبلی منظورم رو کامل بگم.
بله ُ انسان حیوان ناطق هست. اما یک توانایی خاص در این حیوان ناطق هست که می تونه اون رو به مقام انسانیت برسونه وگرنه همون حیوان ناطق هست و نه بیش از اون.
رسیدن به این مقام ُ برای حیوانات امکان نداره چون این توانایی در اون ها نیست.
برای آدم ها هم رسیدن به اون مقام کار ساده ای نیست. وگرنه این همه بحث نمی شد.

اتفاقن در مطلب قبلی یکی از کامل ترین نظرها متعلق به شما بود

ضعیفه ای که فمنیست شد چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:11 ب.ظ

آقا نوبتو رعایت کن برو ته صف!:)))))))))))

آیدا چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ

سینیور شما هم متخصص بحث راه انداختن هستیا! این دو تا پست برام خیلی آموزنده بود

شهباز چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:35 ب.ظ

فکر می کنم حق مطلب را ادا کردی. متشکرم

شیما چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:36 ب.ظ

سینیور جان کاش یک مناظره بین تو و سایه راه بندازیم. جدا باید جذاب باشه

آنی چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:38 ب.ظ

دوست عزیز دو پست آخرت دید من را ب اطرافم حسابی عوض کرد

شکوفه چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:40 ب.ظ

سینیور ببخشید که بی ربط به موضوعه ولی می خواستم بگم من همیشه از تیترهایی که برای پستات انتخاب می کنی کیف می کنم

سارینا چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ

اگر گرسنگی مثل باریکه ی آبی آرام آرام در روح انسان رخنه می کند و ممکن است به بروز رفتارهای حیوان گونه منجر شود، غریزه و میل جنسی مثل موج سهمگینی وارد ماجرا می شود و قدرت آن را دارد که که در چشم به هم زدنی تمام سازه های انسانی روح شما را نابود کند

چه تشبیه جالبی

سیاوش چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:44 ب.ظ

فقد خواستم بگم خیلی باهات حال میکنم نظر دیگه ایم ندارم!

وبلاگ نویس چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ب.ظ

من نمی خوام مطلبتو سر سری بخونم بنابراین نخوندم

لطف می کنی!

تیوا پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ق.ظ http://tiva78.persianblog.ir

چرا غریزه رو از عشق جدا می کنیم؟ مشکل یا مسئله از اونجایی شروع میشه که ما یه چیزهایی رو از یه چیزهایی جدا می کنیم. غریزه یا عشق یا تنفر یا حسادت یا ترس یک حرکت واحد در هر موجود زنده س. اما یه واقعیتی که وجود داره اینه که هر ارگانیزم زنده یی تمایل ذاتی ای به حیات داره. فقط انسانه که به خاطر اعتقادات مسخرش خودش و دیگرانو می کشه. طنز قضیه اینه که ما یک پیش فرضی داریم از عشق که از توی کتابهای مزخرف یادش گرفتیم و هیچوقت در خودمون به طور مستقیم مورد تجربه قرارش ندادیم.

Zohre پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ

Salam.
Besyar besyar besyar besyar besyar besyar besyar khoshhalam ke dobare mitounam weblogetoun ro baz konam.
Ye modat bud ke baram baz nemishod.
Jome, ghabl az inke beram khabgah motevajeh shodam weblogetoun vasam dorost shode... Khoshhalam :x
***
heyf ke poste ghabl vaght nakardam comment bezaram sinior :( Alan dige hame jur nazari gofte shode o hame harfi zade shode. Man ham chize jadidi baraye ezafe kardan nadaram.
Vali Az hamun avalesh be nazare man Eshgh vojoude khareji nadare va faghat ye mafhoume zibast baraye tazeine ahdafe naziba! Harche hast gharizast.
Gharayez, beyne ensan o heyvan moshtarake pas moghayesashun eshtebah nist. Aya faramoush kardim ke tamame ensanha meymunhaei hastand ke faghat chand ta jaheshe jenie kuchik dar unha rokh dade?
Oh! Faramush kardam! In ham khodesh ye bahsie! Takamol? Ya afarinesh?
Be har hal harchi ke bashim... Hame chiz faghat gharizast, gharizast, gharizast, gharize... Hamin!

الهه جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:00 ب.ظ http://darbareeli.persianblog.ir

وقتی دست پیرمرد نابینایی را می گیریم و او را از خیابان رد می کنیم در واقع داریم حس لذت جویی و خودخواهی مان را ارضاء می کنیم، شاید نه این خودخواهی سطحی که دیگران تحسینمان کنند، بلکه لایه ی پنهانی تری که در آن خودمان از اینکه انسان خوبی هستیم لذت می بریم و این قابل تعمیم به بسیاری از اعمال ماست و اشکالی هم ندارد. حتا عشق هم با اینکه به ظاهر با رنج زاده شده اگر لذتی در کارش نباشد، جذابیتش برای عاشق از دست میرود، اگر چه حتا این لذت، لذت رنج کشیدن باشد...
دوست داشتم این قسمت رو
کل بحثو
با نظرت تا جایی که تو پستت نوشتی موافقم
خوب بود
مرسی

سایه شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 ب.ظ http://sayeh8862.blogfa.com

میدونین چیه
چون تنها روحی که قابلیت خداشدن و رسیدن به خدا رو داره روح انسانه
پس بعید نیست که بقیه موجودات در خدمت انسان آفریده شده باشند
ولی
هیچ وقت گفته نشده که بقیه موجودات حقی ندارند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد