دوباره به خاطرات پناه بردهام، ضعف یا خصوصیت اخلاقیام این است، همیشه خرت و پرتهای بدرد نخور جمع میکردهام که شاید روزی با حسرت و علاقه به آن نگاه کنم، هر چند که مدتی قبل عکسهای فوتبالی دوران بچگی خودم و محمد را دور ریختم. نامههایت را چند دقیقه پیش خواندم پنج شش تایی بودند، مال سربازیام، اولی را برای رفقایم توی آسایشگاه خوانده بودم، خوششان آمده بود ولی نه از دومی که در مورد ادبیات بود و ویسواوا شیمبورسکا..نامه کیف دارد مخصوصن اگر خوب باشد و بشود برای بقیه خواندش و توی گروهان به این معروف بشوی که بیشترین نامهها را داری.
نمیدانم موقت بودن هر چیزدلیل خوبی برای بیعلاقگی به آن خواهد بود یا نه، همه چیز زود خستهام میکند یا بهتر هیچ چیز ارضاام نمیکند،چند کیلو وزن اضافه کردن خوب است،آینهی نیمقدی کادو گرفتهام که اگر اندامم بهتر بود خودم را تویش تماشا میکردم، سینههایم البته بد نیست و اگرپنجاه تا شنا پشت هم بزنم حسابی باد میکند، یادم باشد چند تا میخ از سیروس بگیرم، بعضی دیوارهایمان که ستون ساختمان هستند میخ تویش نمیرود، داداشم میگوید دریل چکشی میخواهد، مجبورم بزنمش توی دیوار آنوری که میخواستم رویش عکسهای مختلف ترجیحن سیاهو سفید بچسبانم.
آدم توی اتاقش آینه داشته باشد خوب است، بری رفقایش هم خوب است، دیشب خانهی رضا بودم و مجبور شدم وقت رفتن نگاه سریعی توی آینهی حمام که خیلی هم موهایت را درست نشان نمیدهد بیندازم. زهوار دور آینه چوب مشکی است و به دیوار اتاقم و تختخوابم و کتابخانهام میاید حتا اگر فقط شبها برای خواب که چراغ خاموش است بیایم توی اتاق. ساعت دیواری برعکس و عکسهای کج و معوج و برگهای طبیعی روی دیوار دیگر چیز تازهای نیستند و سالها ازشان میگذرد. اوایل بهتر بود، هیچ وقت اتاق مخصوص خودم نداشته بودم و تازه گیرم آمده بد. اغلب میآمدم تویش و بهش میرسیدم، حالا خیلی چیزهای شخصی دارم حتا شغل درآمدزا دارم و توی کمدم لباسهایی آویزان است که با پول خودم خریدهام. فکر میکردم اگر کامپیوتر داشته باشم اوضاع بهتر میشود و آدم میتواند برود توی اینترنت ولی دیشب خانهی رضا چت کردیم چیز خارقالعادهای نبود و من خوابیدم. رضا با یک دختر دوست شد و برای امروز قرار گذاشتند، میگفت "زید اینترنتی". مشخصاتشان را به هم میگفند برای شناسایی سر قرار. زید اینترنتی چیز جالبیست،یک نوع ریسک است، آدم باید از روی نوع کلمات بفهمد که طرف زشت است یا خوشگل!
رضا میگوید زشتها برای قرار گذاشتن تمایلی ندارند و ترجیح میدهند همینطوری باهات لاس بزنند. خب اگر آدم زشت باشد و این را بداند میتواند کلک بزند و برای قرار گذاشتن اصرار کند ولی فایدهاش چیست وقتی دیده شدی دستت رو میشود، برای همین است که میگویند ماه همیشه پشت ابر نمیماند و فقط بعضی وقتها میماند. تازه رضا که خوشگل است و احتیاجی به فکر کردن به این نکتههای روانشناسی ندارد تنها باید آرزو کند طرف مورد چتش زشت نباشد...
سلام عزیزم وبلاگ بسیار زیبایی داری . منم مجموعه های آموزشی خوبی تو سایتم دارم . خواستی یه سر بزن . راستی من هر روز بهت سر میزنم . موفق باشی
جالبه
من هم خیلی وقت ها به همین ها فکر می کنم...
دنیا دنیای دغدغه هاست...
کسی را که بعد از 5 سال آشنایی ازم خواستگاری کرد و بهم زدم تو نت دیدم
آدم ها بیرون زنده ترند تا نت!
خوبی نت اینه اول خصوصیات دستت میاد بعد قیافه
البته یه عکس تو این مدت باشه کافیه!
چیز ها قدیمی و خرت و پرت,من هم نگرشون میدارم
انگار هرچی میمونه اصالت میگیره
سیرت زیبا باشد
صورت زیبا...
خوب نوشتی سینیور
نمیدونم نامه واقعی بود یا نه ولی خیلی حس خوبی داشت
چه توصیف جالبی از اینه قدی و اتاق ...
کاش برای منم نامه بنویسی سینیور عزیز
متن زیبایی بود....
منم همه چیزای قدیمی مو نگه داشتم...
ولی بر عکس من هیچ چیزی رو نگه نمیدارم مخصوصا خرت وپرت ها رو.ذهنمو که سریع ازشون خالی میکنم.دوس ندارم یه روزی بیشتر ازونچه که تو ته مونده های ذهنم باقی مونده به گذشتم بخندم
سلام جالب بود