... توی اتاق بغلی زندگی در جریان است، محمد دارد معنی کلمهی خرق عادت را برای کسی توضیح میدهد. پشت تلفن بلند صحبت میکند و همهی حرفهایش را میشود شنید، من دوست ندارم اینجوری باشم. داداشم هم سرما خورده و سوپ و لیموشیرین و ادولت کلد میخورد، بیرون زندگی در جریان است، قرار شده مامان سیروس برایمان اسفند بیاورد تا دود کنیم و مریضی داداش را نگیریم، به این فکر کردم که اسفند موجب میشود میکروبها چشممان نکنند؟
توی اتاق من هم حتمن زندگی در جریان است، ساعت دیواری وارونه و تار عنکبوت کاموایی رویش هم چیزی را عوض نمیکند، دیگر مفهوم پست مدرنشان را هم از دست دادهاند، فقط از این تعجب میکنم که چطور مارمولک دار زده شده بعد از سه سال به اسکلت تبدیل نشده.. از لحاظ علمی این موید وجود زندگی در این اتاق است یا عدم وجود آن؟ از لحاظ فلسفی چطور؟
یادم آمد چرا برایت نامه نوشتم، باید یک چیزی مینوشتم، میتوانستم برای خودم نامه بنویسم ولی آنطوری میشد دفتر خاطرات و از نوشتن چیزهای بیهوده ناگزیر بودم...دوست دارم که از تزویر و دروغ بیزار باشم، نمیتوانم مثل سابق شوخ و شیطان باشم، همه نقاب دارند و این یکی را نمیتوانم تحمل کنم...در هر حالتی شاید انسان نمیتواند از نوشتن و گفتن چیزهای بیهوده خودداری کند...
خوشحالم که این نوشته های زیبات رو از دست ندادم...
سلام دوست عزیز!
چرا با خوندن متن هات با عنوان نامه ها,احساس کردم داری به یه چیز قدیمی فکر میکنی!
آدم قدیمی که شاید الان هست یا به یادشی یا دلتنگی!
آدم گاهی فقط نیاز داره بگه یا بنویسه و بقیه با سکوت و دقت گوش کنند تا خودش به نتیجه برسه!
پس سکو و و و ت!
من بیشتر تخت خواب یه نفره رو دوست دارم که دو نفر توش باشن
گو زیدن ممنوع!
بله؟
این نامه ها یه حالی ان با نوشته های قبلی تون خیلی فرق دارن
سلام داداچ..............
یک سر بیا پیش خودمون ..........
اون دعوت هنوزم پابرجاست .
دفعه قبلی زیاد نشد در خدمت باشیم .
لا اقل یه هوایی عوض میکنی .
تعداد نامه هات داره زیادی زیاد میشه !!!
منتظرم
سلام.
سینیور جان با نوشته هات تفکر کردم اساساً.
من زیاد بازدید کننده ندارم. اما اگه مایلی باهم تبادل لینک کنیم.