... و آنگاه رییس مموت سفرهای دورهای خود به اقصا نقاط دنیا را آغاز کرد، تا نسل موجودات را برای آیندگان حفظ کند. وی به بلاد ونزوئلا و گینهی بیسائو و بورکینافاسو و چین و برزیل رفت و همینطور به غرب آفریقا و در آنجا جزیرهای پیدا کرد و نام آنجا را انگلستان نهاد و با برزیلیان و چینیان طرح رفاقت بریخت و بودجهای را که پروردگار برای ماموریتش در اختیار او گذاشته بود حیف و میل نمود و در برزیل پیست اسکی و پاتیناژ تاسیس نمود و در چین به آموزش راههای بارداری و تولید هر چه بیشتر فرزند مشغول شد و ماموریت نجات دنیا را به آرنجش حواله داد.
چون از دور اول سفرهای جهانیاش بازگشت جنتی را در کنار کشتی نیمهکارهی نوح دید که در حال سخنرانی بر علیه نوح میبود که این مرد از شیاطین چند میلیارد نوحی (واحدپول آن زمان) گرفته تا نگذارد ما این کشتی را بسازیم.
مموت پروردگار را گفت "ای خدای قادر متعال من کارم را انجام ندادم چون گردنم کلفت است و تو میتوانی ما را از نعمتهایت تحریم کنی ولی خواهی دید که در واقع خودت را تحریم کرده ای و نعمت هایت روی دستت باد خواهند کرد و این ما نیستیم که به تو احتیج داریم بلکه تو محتاج مایی و قس علی هذا...
پروردگار چون دید سررشته ی امور دارد از دستش خارج می شود گفت باشد خیالی نیست همه ی شما بی خردان را به سرزمین ایران تبعید میکنم، بروید هر غلطی دلتان می خواهد بکنید، به من چه؟!
سینیور به نظر من یه کتاب بنویس به اسم اسطوره ی آفرینش و بعد تمام این ها رو توش بنویس ! خدا می شه !!!
مطمئنم خودشم اینارو بشنوه خندش میگیره....شاد باشی
سلام. خوبی. می بینم که حسابی زدی توی کار اسطوره ی آفرینش. رو دست کمبل بلند شدی داداش.
سری هم به ما بزنی بد نیستا!!!
پرفکت!!!
ظاهرا اخرش پروردگار تحت تاثیر ادبیات محمود قرار گرفته ناجور حرفیده.
آفرین
خدا خفت کنه! خیلی باحال بود!
دمت گرم
خداهم بیخیالی طی کرد
رفت پی کارش!
آخه ما چه گناهی کردیم که اینا رو به سرزمین مان تبعید کردند؟
خیلی باحااااااااااااااااااااال بود
دمت گرم