تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

آن که مرگش در نمی‌رسد...

دو بار برای مرگ دو نفر گریستم، یک بار وقتی بود که احمد شاه مسعود را کشتند، آدم بزرگی بود، آنوقتها توی هفته‌نامه‌ی پروین چیزی در موردش نوشته شد، شاعری به نام محمد حسین جعفریان متن را نوشته بود، از قرار جعفریان از طرف ارگانی چیزی توی افغانستان مامور بوده و این سبب آشنایی‌اش با احمد شاه مسعود می‌شود، شبی بعد از یک عملیات که طی آن چند تا دره را گرفته بودند احمد توی چادرش نشسته بوده در حالی که فرماندهان افغان هم دور تا دور نشسته بودند، بی سیم پشت سر هم پیام می‌داد و او داشت با دوربین مواضع را نگاه می‌کرد.  

جعفریان با دودلی چند تا دفتر شعر از کیفش در‌آورده بود ، گفته بود ما که دیگر وقتی نداریم، بگذار توی این زمان بد با احمد درباره‌ی شعر امروز ایران حرف بزنیم و دفترها را داده بود به او .. با دقت نگاه کرده بود، خوانده بود، درباره‌ی شعر حرف زده بود، درباره‌ی نیما، حافظ، مولوی.. فرمانده‌ها عصبانی شده بودند و کسی جرات نمی‌کرد حرفی بزند، دست آخر یکی یک قدم روی زانو جلو آمده بود، لبخند زده بود تا کارش را توجیه کند، گفته بود: 

آمر صاحب،‌ حاضر (اکنون) گپ (حرف) عملیات است نه ادبیات! 

و شروع کرده بود به تشریح وضعیت جنگ. احمد شاه مسعود پریده بود میان کلامش که : 

گپ مهمانه قطع نکن، مه (من) کلگی گپای (همه‌ی حرفهای) مخابره را مشنوم، ضروری باشد قومانده(فرمان) میدم، از یادت نروه کلگی این عملیات‌ها از خاطر امی (همین) ادبیاته. 

بار دوم در یک روز گرم اوایل مرداد بود که گریستم، توی روزنامه نوشته بود "احمد شاملو شاعر بلند آوازه‌ی ایران درگذشت"...