بد مست
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 ساعت 11:11 ق.ظ
فیض بردیممممممممممممم
arash
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 ساعت 07:51 ب.ظ
انگاه که خورشید پنهان شده بود پشت ان سطل کلاه نمدی مترسک پیر وپلشت مزرعه غروب زده وباد سوزناک طعم گس سرما را زوزه میکشید تا تاریکی را با ترس این ابر گناه به جا مانده از اعماق تاریخ در هم امیزد . و آوای سقوط روشنی از دل دره سکوت با صدایی نامریی به گوش می رسید تا قفس قفس ازادی را تسخیر کند. انگاه تو ای مرغک سینه سرخ بخند ...چشم هایت را مبند.... __________________ "آرش"
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
اوه اوه چه شعره تووپی.مرسی
فیض بردیممممممممممممم
انگاه که خورشید پنهان شده بود پشت ان سطل کلاه نمدی مترسک پیر وپلشت مزرعه غروب زده
وباد سوزناک طعم گس سرما را زوزه میکشید تا تاریکی را با ترس این ابر گناه به جا مانده از اعماق تاریخ در هم امیزد .
و آوای سقوط روشنی از دل دره سکوت با صدایی نامریی به گوش می رسید تا قفس قفس ازادی را تسخیر کند.
انگاه تو ای مرغک سینه سرخ بخند ...چشم هایت را مبند....
__________________
"آرش"