یه خونواده هستن خیلی فقیرن. پدر خانواده بنّا بود، پارسال از داربست میفته کمرش میشکنه، پسر کوچیکشون سندروم داون داره، دخترشون تو محل کار رییسش بهش تجاوز میکنه شکایتشونم چون شاهد نداشتن به جایی نمیرسه، فعلن تو یه اتاق کوچیک زندگی میکنن ولی قول دادن بهشون مسکن مهر بدن، خلاصه اوضاعشون خیلی داغونه. قراره نقش باباهه رو آمیتاب پاچان بازی کنه، دختره هم عایشواریا رای، برای نقش پسر منگله دنبال یه نفر میگردن، لطفن دست به دست کنین بلکم پیدا شد.
:دی
کس دیگر آن بالا نیست؟
روزی مردی هنگام کوه نوردی پایش لغزید ، ولی خوشبختانه توانست به شاخه ای بچسبد و خود را نگه دارد همچنان که شاخه را محکم گرفته بود ، نگاهی به زیر پایش ، به دره ای به عمق 500 متر کرد
نگاهی به بالا انداخت و حساب کرد تا بالا ی کوه فقط 10 متر فاصله است .نفس زنان فریاد زد :
«کمک ، کمک ! کسی آن بالا نیست ؟ کمک ! »
غرشی به گوش رسید : « من اینجا هستم ، اگر من را باور کنی نجاتت می دهم .» مرد فریاد کنان گفت : « باور می کنم ! تو را باور می کنم ! »
صدا گفت : « اگر من را قبول داری شاخه را رها کن تا تو را نجات دهم .» مردباشنیدن آنچه صدا گفته بود دوباره به زیر پای خود نگریست و به دیدن آن دره ژرف ، دوباره بالا را نگاه کرد و فریاد زد :
« کس دیگری آن بالا نیست ! ؟ »
نکته:مشکل ازآنجاست که ما ایمان وباورمان را محکم نکرده ایم................
نکته : اگر غلام و بنده خوبی باشم . پادشاه عالم چه ها که نمیکند......................
سلام وعرض ادب واحترام به شما بزرگوار.
خیلی جالب بود و خنده ای رولبام اورد که حال بدم رو فراموش کردم !!!
خوب شد گفتی
همینطور که داشتم می خوندم دست کردم جیبم یه کمکی بهشون کنم :دی
خداااااااااا بود
دختر قبول نمیکنن؟ منگلشو هستم!
:))))))))))))
آقا ما هستیم :-ی
منظور ؟
نقش دخترشون رو گرفتن؟؟؟ رییس شرکته رو کی بازی میکنه؟؟؟
اوناشو قرار نیست بسازن