تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

از گذشته‌ها - ترس از جندگی!


آقا یافتم، یافتم! بلاخره جواب پرسشی را که مدتها ذهن و روح (البته اگر به روح اعتقاد داشته باشید!) مرا مشغول کرده بود یافتم. جریان از این قرار است که بنده بر حسب طبیعت انسانیم در مستراح نشسته بودم وطبق عادت دیرینه به مسائل مهم می ان دیشیدم (مسائلی بسیار مهمتر از کاری که در آن لحظه مشغول انجامش بودم!) حقیقت این است که من این اواخر بر اثر علت نامعلومی به محض ورود به توالت و قرار گرفتن در پوزیشن مناسب به یاد دکتر می افتم! خدا مرا به انواع بیماریهای گوارشی و کلیوی دچار کند اگر این جریان تعمدی بوده و من ذره ای در آن دخالت داشته باشم! باور کنید شرطی شده ام حتا اگر مدتها در تلویزیون از دکتر خبری نباشد در توالت منزل ما و در افکار پریشان من کم کمش روزی سه بار (بسته به وضعیت مزاجی آنروز) دکتر به همراه عقایدش، سخنانش و البته هاله اش رژه میروند! نه اینکه اینها ارتباطی به هم داشته باشند یا نعوذ بالله نسبتی بین این چیزها برقرار باشد، نه، اشکال از اسب سرکش ذهن خطرناک بنده میباشد که هر جفتکی دلش بخواهد می پراند و ناخوشایندترین چیزها را وارد خصوصی ترین لحظات زندگی آدم میکند!  

این دغدغه ی اخیر هم که این اواخر همزمان با من و دکتر وارد مستراح میشد و پیش از این که من روی کاسه توالت دستشویی آرام بگیرم روی کاسه توالت ذهن من مینشست این سوال بود که انگیزه‌ی طرفداران دکتر از حمایت ایشان چیست؟ نمی خواهم پای سیب زمینی و سهام عدالت(؟) و آمار دروغین و اینها را وسط بکشم، مشکل من با آن قشری از جامعه بود که این عوامل در عقیده شان تاثیر نگذاشته و همه میدانیم که وجود دارند و نمیتوانیم دلمان را با احمق پنداشتن همه ی آنها خوش کنیم و از آنجا که طبق فلسفه ی چخوفی من برای هر چیزی دلیلی وجود دارد (به جز چیزهایی که دلیلی برایشان وجود ندارد!)، بدنبال ریشه های این معضل گشتم و بلاخره همین یک ساعت پیش موفق به حل این معما شدم. برای درک بهتر از ماوقع میتوانید مرا در آن حالت متفکرانه ـ مثل ارشمیدس در وان حمام ـ تجسم کنید که در لحظه ای پاک و بزرگ و روحانی ناگهان درهای معرفت وبصیرت به رویم باز میشود و بعد مرا که با فریاد یافتم یافتم از مستراح بیرون میدوم (البته پس از انجام توصیه های بهداشتی اول شستن دستا، بعد داد و بیداد راه انداختن و دویدن!). و از آنجا که هیچکس نبود تا از بنده بپرسد چه چیزی را یافتی، فورن به اینجا آمدم تا نتیجه ی ماهها تلاش و زور زدن! را به اطلاع جهانیان برسانم:  

آقا حمایت اون عده از طرفدارای دکتر که مستقیمن از مزایای طرفداری ایشون استفاده نمیکنن فقط وفقط یک دلیل میتونه داشته باشه : ترس از جندگی! بله درسته، این آدمها بعضی آگاهانه و عده ی بیشتری در ناخودآگاهشون طرفداران جنبش سبز را اگر مذکر باشند (برای اینکه به کسی برنخورد مثل خود بنده!) "یه عده بچه کونی" و اگر مونث باشند (اگر از دستم برمی آمد میگفتم مثل خود بنده!)، "یه مشت جک و جنده" میدانند وباز آگاهانه یا در ناخوداگاهشان این هراس را دارند که اگر این دیدگاه وتفکر اصلاحات پیروز شود و اینها به قدرت برسند، زن و یا دخترشان جنده بشود و پسرشان هم آن یکی! بنابراین از ترس این فاجعه میروند به آن یکی تفکر رای میدهند که اگر هم تررررررر زد به مملکتشان لااقل ناموسشان را حفظ کرده باشند!!! حالا اگر قبول ندارید یک لحظه به حافظه تان فشار بیاورید ببینید چندبار این جمله را شنیده اید: "برم به این مرتیکه رای بدم که دخترا این جوری روسری شونو تو خیابون در بیارن بالای سرشون بچرخونن؟!!" ویا این یکی: "میخواین این یارو رییس جمهور شه تا بیاین تو خیابون برقصین؟!" توجه داشته باشید که از دید این دسته، در آوردن روسری مترادف با جندگی و رقصیدن به منزله ی بچه کونی بودن است!! پس بیاییم منصف باشیم و به افراد جامعه حق بدهیم که نگران ناموس و زن و بچه شان باشند!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
مصطفی محمدی سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:58 ب.ظ

من از طریق این پست با وبلاگ ات آشنا شدم.
D:
یاد فضای قبل از انتخابات به خیر

پس قدیمی هستی

شیرفروش محل سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:05 ب.ظ http://milkman.persianblog.ir

موضوعات زیر خاکی رو میکنی سینیور جان

:)
برای علاقه مندان به عتیقه جات

لی چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ق.ظ

دقیقا...
یکی از مواردی که من برخورد کردم همین بوده . بیشتریامی گفتن : دیدی طرفداراش چه بزن و برقصی راه انداخته بودن ؟
یا
دوران خاتمی ندیدی دخترا با چه وضعی میومدن بیرون ؟
تمام مشکلات مملکت حل شده بود که فقط به خاطر همین موی نامناسب دخترا و قیافه پسرا باید جناب دکتر انتخاب می شد تا هممون بریم تو بهشت

فائزه پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 ب.ظ

اما هر چی فکر میکنم رابطه ای بین مموتی و ناموس نمیبینم!

علیرضا یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:24 ق.ظ

یعنیا باید بیان از خودتو و دستاوردت توی دستشویی یه مجسمه از طلا بسازن
واقعا راس می گی منم برخورد داشتم
دلیلش دقیقا همینه
به این می گن جامعه شناسی خودمونی
افرین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد