علی(ع) در میدان جنگ عَمربن عبد ود را بر زمین زد و بر سینهاش نشست تا سر آن ملعون را از بدن جدا کند که عَمر بر روی مبارک علی خدو انداخت، حضرت از روی سینهی او بلند شد، عمر پرسید کجا میروی؟ فرمودند میروم یک دوری بزنم و برگردم، گفت هرجا بروی خدوی بهتر از این گیر نمیآوری بیخودی نرو. و حضرت(ع) شمشیر را بالا برد و برای رضای خدا و نه از روی عصبانیت بر گردن منحوسش فرود آورد.