تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

الهی علف علف علف

دارم آمریکن آیدل نگاه میکنم خیلی از شرکت کننده‌ها از رویای آمریکایی حرف میزنند و اینکه توی این کشور میشود به هر رویایی دست یافت، به محض اینکه نیت میکنم کمی آنجا را با مملکت خودمان مقایسه کنم از بیرون سر و صدا میشونم میروم توی بالکن تا ببینم که ساکنان ساختمان کناری دارند دیشهایشان را از روی پشت‌بام پایین می‌آورند. از این زاویه مثل دسته‌ای مورچه‌ی کارگر به نظر میرسند که دارند اجساد سوسکهای مرده را به طرف لانه‌شان میبرند. داد میزنم آقا چی شده؟ مامورا اومدن؟ منتظرم تا بگوید پ نه پ داریم دسته جمعی دیشامونو میبریم پایین تا پشت بوم خالی شه گل‌فنی بازی کنیم، ولی در عوض آقای صدا کلفتی که همیشه پایین ساختمانشان دارد با گلها ور میرود میگوید که بله مامورها دارند نزدیک میشوند، قید جنیفر لوپز و استیون تایلر را میزنم و سریع خودم را به پشت‌بام میرسانم. بیشتر همسایه‌ها بالا هستند و نماینده‌ی ساختمان دارد تعریف میکند که ۳۰-۴۰ تا مامور با یک وانت دارند منطقه را پاکسازی میکنند، از خودم میپرسم چرا این وقت روز هیچکس سر کار نیست؟ خودم پاسخی ندارد و شانه‌اش را بالا می‌اندازد شانه‌اش توی هوا چرخی میخورد و برمیگردد سرجایش. 

یک نگاهی به اطراف می‌اندازم تمام پشت‌بام‌ها پر از آدم است و همه روی بشقابها خم شده‌اند انگار فصل درو باشد و اینجا شالیزار باشد و ما زنهای چادر به کمربسته‌ی شالیکار. مردی از پشت‌بام مجاور شوخی‌اش گل‌ کرده و میگوید آقا میفروشیما و به دیش جلوی پایش اشاره میکند نمیدانم باید به شوخی آدمی که ۳۰ سال از خودم بزرگتر است چه واکنشی نشان بدهم چیزی نمیگویم و این باعث میشود ابله به نظر برسم. آن بالا بازار تحلیل‌های روز گرم است، یکی تحلیل اقتصادی میکند که اینها میخواهند این رسیورهای دیجیتالی جدید را بفروشند یکی از کله‌گنده‌ها چند میلیون از این باکس‌ها را از چین وارد کرده و حالا دارند برایش بازار درست میکنند، آن یکی میگوید که اینها از بیرون دستور میگیرند و هدفشان ایجاد نارضایتی عمومی‌ست تا مردم به خیابان بیایند، دیگری عقیده دارد که حالا توی این روزهای عزا و قتل و اینها ماهواره هم که نیست کاسبی کلوپهای اجاره‌ی فیلم سکه میشود. هر چند تحلیلهایشان تخمی و حتا مشایی‌ای است اما این گرفتاری موجب اتحادشان شده به هم آچار و انبر‌دست قرض میدهند به هم کمک میکنند و توی پله‌ها هوای هم را دارند. آفتاب مستقیم به مغزم میتابد میروم لبه‌ی بام و به این فکر میکنم که پتانسیل این را دارم که آن مامور معذور وظیفه‌شناسی که موجب شده من در این لحظه اینجا باشم را از این ارتفاع پرت کنم پایین و از همینجا مغز متلاشی ‌شده‌اش را که روی سیمان باغچه پهن شده با ادرارم آبیاری نمایم.  

توی پله‌ها در حالیکه دارم مثل حمال‌های بارانداز دیش را با مصیبت جابجا میکنم عینک آفتابی‌ام پرت میشود پایین و میشکند سریع توی ذهنم محاسبه میکنم که اگر گذاشته بودم دیش و ال ام بی‌ها را ببرند بیشتر متضرر میشدم یا حالا؟ توی خانه کلافه و عرق کرده و خاکی روی مبل ولو میشوم و به غولی فکر میکنم که آن بالاها نشسته و از مغز جوانان تغذیه نمیکند بلکه خوراکش روح مردم این سرزمین است، این غول مواظب است که یک وقت خدای نکرده هیچ بارقه‌ای از شادی به دنیای خاکستری و مرده‌ی مردم این دیار نتابد، حالا میخواهد این شادی آب‌بازی توی پارک باشد یا تماشای چیزی به جز عربده‌ها و چس‌ناله‌های رسانه‌ی میلی در این شبهای عزیز که درهای آسمان باز شده و فرشتگان به زمین امده‌اند تا بالهایشان را تا دسته در ما فرو کنند و هر دسته که در تو فرو شود از هزار دسته در شبهای دیگر بهتر است، و به یک چیز دیگر هم فکر میکنم، این که باید از این خراب شده بروم.

نظرات 9 + ارسال نظر
Mute Vision یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:45 ق.ظ http://mute-vision.blogspot.com

میگویند طنز آخرین سنگر مبارزست ... وقتی میبینیم اونقدر شرایط دگرگون شده که هممون یا به کمدی سیاه روی آوردیم یا کاملا ساکت شدیم و اگر مجالی بده جایی شکایت و گله ای میکنیم و همین ، تمام...باز روز از نو و روزی ازنو .

دلم میسوزه اول از همه برای هممون و بعد بیشتر برای کسانی که چند قدم جلوتر از عامه مردم هستند این ها هم درد تفاوت خود با توده ی مردم و فرهنگ هزار پاره ی جامعه رو میچشند و هم درد مردم رو.
همچنان پرمغز می نویسی .

البته آخرین سنگر سکوته

موجود نمیباشد یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:22 ق.ظ

من از شما و همه وبلاگ نویسان درون ایران از صمیم قلب سپاسگزارم که رشته ارتباطی فرهنگی ما با داخل ایران هستند. آدم وقتی میاد بیرون دیگه نمیفهمه آدم ها . درو همسایه .. حرفاشون تحلیل هاشون (هر چند تخمی ) ،، نگاهشون چیه به مسایل ..
بدم این وبلاگ شما کارش درسته
:)

آره وبلاگ خوبیه منم ازش راضیم

مهتا یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:55 ب.ظ http://www.azroozhaa.blogspot.com

حقمونه.. مردم سوریه و لیبی که نگاه می کنم می بینم حقمونه خداییش

شیرفروش محل دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ http://milkman.persianblog.ir

این روزها همه از این خراب شده فراریند شما چطور ؟ :دی

ذهن طلایی دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:47 ب.ظ http://goldenmind.persianblog.ir

خدااااااااااااااا بود. مردم از خنده. دمت گرم.
ولی عینک آفتابیت حیف شد.
دو خط آخر مشحررررررررر بود...

من دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ب.ظ http://sedii.com

باید بکنیم برویم جایی که زندگی را شدیدتر می خواهند.

انتشار آگاهی یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:04 ب.ظ http://www.abarensan.blogsky.com/

بند 13. از منشور دفاعی اِل یاسین (بیانیه 19)

(بیانیۀ 19 شامل موثرترین، قویترین و کاراترین سبک ها و روش های مبارزۀ نرم و ضد جنگ روانی می باشد)

تا حالا به این اندیشیده اید که در شرایط بحرانی خود را تکثیر کنید؟

www.abarensan.blogsky.com

mattie سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ب.ظ http://mattiegirl1991.blogfa.com

از ایران خارج که شدم تازه بعد از ۱۹ سال زندگی فهمیدم قانون چیه ... نظم چیه ... تازه عادت کردن بهشم برام سخته ! تازه الان می فهمم زندگی آدم چطوری میشه وقتی همه چیز سر جای خودش باشه . الان می فهمم مردمی که شادن چه شکلین .. چطوری رفتار می کنن ! 
تازه اینجا همه به هم لبخند می زنن ! وقتی از کنار هم رد می شن ! تو شهر من تو ایران همه به آدم لگد می زدن وقتی از کنارت رد می شدن ! :[

زاویه چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ق.ظ http://zavieh.blogfa.com

سلام دوست گرامی
به مناسبت اولین سالگرد درگذشت خواهر گرامیم دعوت هستید به مراسم داستان خوانی و فاتحه .
با احترام سید رضا قطب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد