تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

وقتی از عشق حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟

لابد برایتان پیش آمده که این جمله را از زبان کسی که قصد پند دادن به شما را داشته، شنیده باشید: "برای عشقت مبارزه کن، بجنگ" این جمله جدای از احمقانه بودن تا حدود زیادی توهین‌آمیز هم هست،‌دست کم برای من این چنین است، هر چقدر که گوینده‌ی این جملات می‌خواهد آدم کول و دنیا دیده‌ای به نظر برسد تلاشش منجر به بیشتر نادان جلوه دادنش خواهد شد. خب عشق چیز خوبی‌ست، مبارزه هم در جای خودش و برای بدست آوردن چیزهای خوب کار پسندیده‌ای‌ست اما ترکیب این دو تا اصلن با هم جور در نمی‌آید، جمع اضداد است. مثل این می‌ماند که بگویی برای اینکه لاغر شوی حسابی بخور، خب نمی‌شود دیگر.. ذات این دو تا با هم تومنی صنار توفیر دارند، تا وقتی که کارکرد شعارگونه دارد و برای تهییج آدم به کار می‌رود می‌شود یک طوری باهاش کنار آمد ولی بیشتر از آن دیگر می‌رود توی فاز همان توهین که گفتم. ببینید دوستان، جنگیدن برای تصاحب و به چنگ آوردن عشق کار حیوانهاست، می‌گویید نه؟همین الان بزنید کانال چهار یک مستند حیات وحشی راز بقایی چیزی پیدا کنید، اگر شانستان بزند و فصل جفتگیری باشد خواهید دید که دو تا کرگدن نر دارند بر سر یک کرگدن ماده همدیگر را لت‌و‌پار می‌کنند،یا گوزن‌های نره‌خر شاخ تو شاخ شده‌اند و دارند با خرکی ‌ترین شیوه برای آهو خانوم دلبری می‌کنند یا خزنده‌های نری را خواهید دید که برای جلب توجه گونه‌ی ماده رنگ عوض می‌کنند و پوست زردشان را قرمز میکنند و قرمز را نارنجی و نارنجی را سبز و سبز را دوباره زرد.. همینطور پرنده‌هایی که غبغب باد می‌اندازند و صداهای تحریک کننده از گلوهای حشری‌شان بیرون میدهند و هزار جنگولک بازی دیگر برای پیدا کردن جفت مناسب و شریک زندگی.. و این روند بین تمام جک و جانورها مرسوم است فقط طریقه‌ی خواستگاریشان متفاوت است و یک طیف وسیعی از کشتی گرفتن تا بوی گند پراکندن و نعره کشیدن را در بر میگیرد. بعد هم که موفق شدند و به سلامتی تشکیل خانواده دادند باز برای حفظ مایملکشان که عشقشان را هم شامل میشود باید بجنگند، برای خودشان قلمرو تعیین میکنند، با شاشیدن دور مرزهای قلمرو یا علامتگذاری روی تنه‌ی درختان یا کارهایی از این دست به رقبا اخطار میکنند که وارد حریمشان نشوند وگرنه باز بساط شاخ و مشت و لگد و گاز گرفتن و نیش و بوی گند بر پا میشود. 

اما انسان جریانش فرق میکند، اگر ما توی یک زمینه با حیوانات تفاوت اساسی داشته باشیم باید توی همین زمینه‌ی عشق و اینها باشد اصلن انسان حیوانیست عاشق. اگر قرار باشد ما هم برای عشقمان بجنگیم که دیگر باید شلوارمان را بکنیم و چهار دست وپا برگردیم به دامان طبیعت. حالا جنگیدن صرفن به معنای مبارزه با رقیب عشقی نیست، دشمن در اینجا میتواند بی تفاوتی طرف مقابل باشد یا عدم علاقه‌ی او یا خیلی چیزهای دیگر. عشق اگر عشق باشد باید مثل یک جریان سیال مشترک وارد شما و معشوقتان شود و همه‌ی وجودتان را دربرگیرد، باید چنان شما را به هم نزدیک کند که جایی برای مبارزه نگذارد، این شدت خواستن است که باید رُستتان را بکشد نه انرژی‌ای که برای جنگیدن هدر میدهید. عشق باید یک آهنربای غول‌پیکر باشد که تمام جریانات زندگی آدم را طوری همسو کند که نهایتن به آرامش ختم شود، عشقی که از پس چهار تا مشکل پیش پا افتاده برنیاید و کار را به جنگ و مبارزه بکشاند که عشق نیست، یک سری تغییرات هورمونی‌ست که آدم دست تنها هم می‌تواند رفع و رجوعش کند. 

 آیا عشق یک بیماری بدخیم روحی است؟

نظرات 11 + ارسال نظر
من پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ب.ظ http://sedii.com

بله
هست

فائزه شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ق.ظ

تاحالا اینجوری بش نگاه نکرده بودم.
با این اوصاف عشق داریم تا عشق.
عشقی که صرفا یه سری تمایلات خودآزارانه توش باشه که طرف بخواد دنبال کسی بدوئه و طرف بزنه تو پوزش بیماری بدخیم روحی باشه شاید
اما اینی که تو میگی٬ نه گمون نکنم. جاییش نمی لنگه بنظر من
D:

اینی که من میگم کدومه؟ من که به عشق خاصی اشاره نکردم

مهدی 13 چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:17 ب.ظ

استفاده بردم!مرسی.
فقط یه چیز جالب.هیچکدوم از اظهار نظرهام وجود ندارن تو پستهای قبلی.امیدوارم این برسه.افکارت رادنبال میکنم ...

سوگل شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ب.ظ http://www.yaddasht88.mihanblog.com

چند روزی بود داشتم در حافظه ام دنبال آدرس وبلاگ شما می گشتم! امان از این آدرس؟! هر کلمه که فکرش را بکنی به خاطرم می رسید الا همین کلمه!!!
در آخر شاید تعجب کنید که کجا یادم آمد! دستشویی!! البته نارحت نشوید ذهن ماست دیگر حتماْ در آنجا جرقه ای چیزی اتفاق افتاده...!
و اما این پست! شاید شما هم مثل من مستند راز بقا زیاد می بینید! ولی در کل با بعضی از حرفهایتان موافقم. و معتقدم که اصلاْ ارزش ندارد به خاطر ع ش ق انسان حیوان شود و بجنگد!

نه ناراحت نمیشوم برای خودم هم زیاد اتفاق میفتد که چیزهای مهم(!) در دستشویی به ذهنم خطور کند.

Catastrophe دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:46 ب.ظ http://www.marderoshan0192.blogfa.com

عشق بیماری روحی نیست. اما بیماری های روحی گاهی خودشان را جای عشق جا می زنند و ...

دیوونه پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ب.ظ http://yedivoneh.wordpress.com

راجب پست بالا راستش نمیدونم چی بگم

گولدن چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ق.ظ http://goldeneverstand.wordpress.com/

من چه بگویم درموراین نوشته؟ قشنگ نوشته بودی. و بله راست می گویی. آدم وقتی مشکلات بقیه را می خواند می فهمد تنها نیست.
اما قشنگ نوشته بودی. باور کن.

سیمین جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 ق.ظ http://blackmight.blogsky.com

وقتی از عشق حرف میزنیم در واقع از چیزی که نیست حرف میزنیم.موجودیت داشتن ها نیاز به حرف نداره!

موجودیت داشتن ها نیاز به حرف نداره؟! واعجبا!!

maryam پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:03 ق.ظ

ba ehterame faravan ghesmate eshghish ye kam gheyre vagheyee bood v be nazaram hamoontor ke ma irania fekr mikonim nasle bartarim v be khodemoon ejaze midim hameye adama ro taghsim bandi konim be khoob o bad v gheyre ,ghafel az inke ma ham mese bagheye v shayad badtarim, adam ha ham fekr mikonan heyvoona kheili badan v khodeshoon bartaran!ama be nazare man inam ye eshtebahe

فک نمیکنم اینجا بحثی از برتری آدما نسبت به حیوونا شده باشه، اشاره‌ی متن به تفاوت اوناست و اینا همه در صورتین که بار طنز این نوشته رو در نظر نگیریم. در ضمن خوندن کامنت فینگیلیش کار سختیه

نیلی سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ب.ظ http://standing-in-rainbow.blogfa.com/

با حرفت موافقم. تنها نکته ا یکه به ذهنم می رسه اینه که شاید این حرف -همچنان نسبتا احمقانه- برای بحث متفاوتی مطرح شده باشه: وقتی که طرفت طرفدار زیاد داره و تو باید میون اون همه خودت رو بهش نشون بدی. اینجا عشقی هنوز تو دل اون نسبت به تو نیست که بخوای روش حساب کنی که باید از حیون متفاوت باشه.

قرار هم نیست عشق تو که یک حس درونی آدم است به همان اندازه که عاشق را تخت تاثیر قرار میده معشوق علاقه مند و نه عاشق رو هم متاثر کنه. مگه اینکه فکر کنی امواج الکترومغناطیس از چشم عاشق ساتع می شه. در اینجا میشه گفت طرف می فهمه من عاشقشم پس باید اونم تحت تاثیر این عشق باشه. اینم میشه عشق در نگاه اول که طرف هیچ شناختی از تو نداره و دقیقا غریزیه

راستش این مطلب مال خیلی وقت پیشه و الان حضور ذهن ندارم که چی نوشته بودم! ولی حرفات در کل منطقی به نظر میرسه.

سپید سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:21 ب.ظ

هر گونه ادای شلوار داشتن و روی دوپا راه رفتن رو بیخیال شین... با کف کردن، بو در کردن، شاشیدن، چیدن سنگ، کندن پوست درخت و هرجوری که می تونید از حریم عشقتون مراقبت کنید.

ولم تایم- تون هم مبارک :)

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد