تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

خری در میقات (سیزن آخر)

به دلیل شکایت شخصیت اصلی سفرنامه‌ی قم از راوی/نویسنده به اتهام تخریب شخصیت و نشان ندادن تمام حقیقت و تلاش برای تفسیر به رای و مصادره‌ به مطلوب وقایع در جهت کسب محبوبیت، از نوشتن ادامه‌ی داستان معذوریم.

نظرات 14 + ارسال نظر
نارسیس پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:28 ق.ظ

چی چی رو معذوریم D:
بنویسین ببینیم آخر سریال چی میشه :))

عی بابا
حداقل عین تلویزون یه عروسی ای ، عاقبت به خیری ای چیزی می ذاشتین دلمون وا شه

نسرین پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:10 ق.ظ http://nasrinsky.blogfa.com

چراااااااااااااا؟
واقعا که... کاری کردید که من عشق سفر نامه از سفرنامه بدم بیاد... بد جنسا من قسمت آخر می خوام:(

شخصیت مذکور جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:58 ب.ظ

در مورد این شاید تلخ‌ترین نقدی که گرفتی:
1- این‌که نویسنده در اثر زیادی دخالت می‌کنه که حب و بغضی نیست و یه نقد متعارفه.‌
2- این‌که چرا "خشم و کینه" برانگیخته هم که ساده‌س: تصمیم‌گیری برای به اشتراک گذاشتن چیزهایی که مشخصا تو حریم شخصی یک نفره، توی یک محل عمومی با آدرس های واقعی که حداقل یه بخش کوچکی از مخاطبانش با راوی و شخصیت‌هاش آشنا هستن با خود اون آدمه، که اون حریم رو با تو شریک شده نه با تعداد بیشتری که اینجا هستن.
3- به‌نظر من، این‌که این نوشته‌ها چیزهای جدی‌ای نیستن و ... اصلاً قانع‌کننده‌ نیست. تو این سطح اونم با این درجه از خطر کردن برای ورود به حریم شخصی یه نفر، و حتی ورود به خطوط قرمز دیگه‌ای که حداقل باعث فیلترشدن این وبلاگ شده، کار باید حرفه‌ای باشه. یعنی مورد 1 همین کامنت درنظر گرفته بشه؛ برای مورد دوم هم کافیه حرفه‌ای رفتار کنی و فضایی داستانی با شخصیت‌های داستانی درست کنی؛ این اصلاً به‌منزله‌ی دروغ یا سانسور و خودسانسوری هم نیست.

۱- اینکه گفته بشه راوی چیزهایی که مینویسه رو برای سلبره‌یت کردن خودش مینویسه و سعی داره نشون بده که در میان همه‌ی چیزهای تخمی اونه که آدم با حالیه و میتونه با نگاه از بالا همه چیزهای تخمی و مضحک رو تبذیل به طنز کنه و تمام داستان رو در خدمت خلق یه شخصیت باحال طناز از خودش گرفته حکمش چیه؟
۲- از لحاظ اخلاق حرفه‌ای که این نظریه مردوده وگرنه بسیاری از چیزها به دلیل راضی نبودن یه نفر اصلن نوشته نمیشد. اگه از لحاظ اخلاق رفاقتی و اینها میگی که بحثش جداست و تا اونجا که به یاد دارم برای مطرح کردنش اجازه هم گرفتم

سپید شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:11 ق.ظ

من دارم تمرین میکنم که هیچ قضاوتی نکنم!
فقط خیلی ناراحتم که تموم شد :(
این روزها کلن روزهای پر غصه ای هستن...

شخصیت مذکور یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:30 ق.ظ

به نظر من همه ی ادبیات برای زنده کردن حرمت آدمه که تو این مملکت به گه کشیده شده این‌که آدم حس کنه آدمه و حریم و ارزش داره... وگرنه به جای ادبیات و این همه پیچوندن همه همون ماری‌جوانا می‌زدن بیشترم حال می‌داد... نمی‌شه همینجوری آدما رو نادیده گرفت... نوشتنی که اینطوری باشه یه نوع جنگ و آزار انسانه... یادت بیارم به نامه‌ی دوران سربازی "احمدشاه‌مسعود: به‌خاطر امی ادبیاته که اینجا دل رو میده‌میده می‌کنن..." حوصله‌ی این بحث رو ندارم دیگه

سپید شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:56 ب.ظ

کلی فکر کردم... اگه یکی بخواد از من بنویسه؟ نه دوست ندارم و البته که میدونم کلی خنده دار میشه و کلی هم آدما خوششون میاد و میخندن و البته بعید میدونم شخصیتی ازم زیر سوال بره... زندگی ایه(! ) که کردم: اگه خوب بوده که سرمو بد میگیرم و اگه بد که خب دوباره تکرارش نمیکنم. این وسط فقط خودم مهمم که چه حسی داشته باشم وگرنه بقیه در همون حد خندیدن موضوعیت پیدا میکنن و البته هیچ اشکالم نداره که بخندن

یه حس تلخی دارم... میومدم اینجا که صرفا بخندم(سیزنهای حری در میقات رو منظورمه البته) هیچ دلخوشی دیگه ای نداشتم؟ یا چطوره مثلا بنالم که هیچ دلخوشی دیگه ای برامون نذاشتن؟

پ.ن1: من نمیدونم با تنوین عربی باید چیکار کنم؟ ده سال پیش تو کتاب زبان فارسی ما نوشته شده بود تنوین نداریم با ن بنویسین، الان تو کتاب زبان فارسی خواهرم نوشته نوشتن تنوین با ن غلطه

پ.ن2: خری در میقات رو دنبال میکردم چون حقیقی تر از خنده حس هم ذات پنداری بود که داشتم... من کلی نذر و نیاز کرده بودم برا عشقم! و البته برگشت؛ اما اون موقع ها که برنگشته بود! کاش آخر قصتون رو مینوشتین، یه جوری خوبی! یه جور دلخشکنکی

پ.ن3: وسط این همه غلط املایی و های چسبیده و می چسبیده و کوفت زهرمار چرا تنوین برام مهم بود؟ فقط به خودم مربوطه

پ.ن4: این هذیونا از اثرات سمیناره... یه هفته دیگه بیشتر وقت ندارم هیچ گهی هم نخوردم

پ.ن5: اصلن رای بدیم یا به کی رای بدیم؟ هیچی خوشی کردم 5 فقط به نیت 5 تن بود

:*

من با تنوین مشکل دارم و ترجیج میدم با ن بنویسم. این از من

مهدی 13 پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:31 ق.ظ

چی چی تموم شد؟لامصب بهدد این همه مدت اومدی اینجوری؟
این شخصیت مذکور محترم هم که خیلی جدی گرفته!تازه خفن!
بی خیال برادر!

سپید پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:31 ق.ظ

کجایین عامو؟ چرا پیدات نیس؟
آدم نگران میشه :(

گولدن جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:46 ب.ظ http://goldeneverstand.wordpress.com/

نکن این کارو با ما...

پرتابه جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:01 ب.ظ http://partabeh.com

سلام سینیور
روزگارت خوش
من از پرتابه اومدم. خواستم بهت بگم اگه خواستی مینیمال هاتو جایی غیر از وبلاگت بنویسی پرتابه به شدت توصیه میشه. به خصوص این که هیچ محدودیتی تو نوشتن نداری.
پیشاپیش خوش اومدی به پرتابه

マリヤム جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:16 ب.ظ http://yearsawayfromhome.wordpress.com

آقا بنویس!!

جاسم یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:55 ب.ظ

آپ کن دیگه.............................. اه

سپید شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:01 ب.ظ

معرفتم خوب چیزیه عامو :(

سپید یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:59 ب.ظ

اصلا الهی که الان اوین سروته آویزونت کرده باشن خدام نباشه به فریادت برسه! :(
لااقل اعلام زنده بودن که میتونی کنی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد