استقلالیهای عزیز! لطفن پس از شکست روز جمعه جنبه داشته باشید و اتوبوسهای شرکت واحد و صندلیهای ورزشگاه را نابود نکنید. به یاد داشته باشید که پدران شما بعد از باخت 6-0 هم آرام به خانههای خود برگشتند.
میخواهم درخواست پناهندگی بدهم، دنبال آشنا میگردم. اینجایی که میخواهم بروم مدینهی فاضلهایست برای خودش،همه چیز آنجا عالیست، تورم دائمن در حال کم شدن است، قیمت همه چیز همیشه دارد ارزان میشود، هیچ مشکلی وجود ندارد و همهی مردم دنیا آرزوی زندگی کردن در آنجا را دارند.
بله دنبال این هستم که بروم توی تلویزیون زندگی کنم، اگر شد شبکهی دو اگر نشد هر جای دیگر، شما نمیدانید چطور میشود سیتیزنی آنجا را گرفت؟ آشنا ندارید؟
من به پاندول ساعت بیشتر از مجسمهی آزادی اعتقاد دارم، چون حرکت دارد.
یک روز صبح گرهگوار سامسا همین که از خواب آشفتهای برخاست دید تبدیل به حشرهی تمام عیار عجیبی شده است. فورن به چند تن از دوستانش تلفن زد و گفت من به حشرهی تمام عیار عجیبی بدل شدهام. آنها گفتند خب که چی؟ نکند انتظار داری بهت جایزهی نوبل بدهیم؟ و اینکه چرا صبح به این زودی مرا از خواب بیدار کردهای در حالیکه میدانی من خواب صبح را با هیچ چیز عوض نمیکنم و یک نفرشان هم گفت بهتر بود به جای تلفن کردن به من به یک سازمان مربوط زنگ میزدی و البته این آخری به نظر گره گوار سامسا منطقی آمد.
بنابراین به سراغ تلفن رفت و همانطور که توی آینه شاخکهایش را تماشا میکرد شمارهی ۱۱۸ را گرفت و به خانم پشت خط گفت که من تبدیل به حشرهی تمام عیار عجیبی شدهام و شمارهی ارگان یا هرجایی که به این موضوع مربوط میشود را میخواهم. خانم اپراتور چندبار تلق و تولوق روی دکمههای کیبوردش کوبید و بعد گفت که متاسف است و اگر گره گوار مایل باشد میتواند شمارهی ادارهی حشرهشناسی را به او بدهد و بعد بدون اینکه منتظر جواب بماند دکمه را زد و معلوم شد که برای مشخصات فوق/دو/شماره/وجود دارد/ لطفن یادداشت فرمایید/دویستو/بیستو/هفت/... گرهگوار گوشی را گذاشت و برای اولین بار طی آن روز به این فکر افتاد که ببیند به چه نوع حشرهای تبدیل گشته.
بنابراین به جلوی آینه رفت و بدقت مشغول وارسی تصویر خودش شد، شاخکهای بلند قهوهای، پاهای پرزدار و صورت کشیدهی اسب مانند چیزهایی بود که حال گرهگوار را دگرگون کرد چون حقیقت ماجرا این بود که او ترجیح میداد جیرجیرک یا کرم شبتاب یا ملخ باشد اما سوسک نه، در واقع هرچیزی به جز آن سوسک قهوهای چندشاوری که شده بود.
وقایعی که بعد از این اتفاق میفتد به هیچوجه خوشایند نیست و اگر شما جزو انجمنهای دوستدار محیط زیست یا سازمانهای دفاع از حقوق حیوانات هستید پیشنهاد میکنم از خواندن ادامهی ماجرا منصرف شوید، راستش خود من هم ترجیح میدادم این داستان پایان خوشی داشته باشد و منتقدان آن را جزو داستانهای هپی اِند طبقهبندی کنند ولی زمانه زمانهی بدی شده است و دست و دل آدم به این جور پایانها نمیرود. این است که گرهگوار بلافاصله میرود و توی گوگل عبارت چگونه از شر سوسکهای درشت قهوهای نفرتانگیز خلاص شویم را سرچ میکند و از بین تمامی پیشنهادها گزینهی استفاده از سم نظرش را جلب میکند. خوبی قضیه این بود که گرهگوار سامسا جای قوطی سم سوسک را توی انباری میدانست، بنابراین ماجرا زیاد کش پیدا نمیکند. گرهگوار چند قاشق سم را توی یک لیوان آب حل کرد و مقداری از شربت تمشک را هم که شربت مورد علاقهاش بود اضافه کرد و سر کشید.
ساندیس: یک نوع نوشیدنی که قبلن برای تهیهی آن باید به فروشگاه رفته و در ازای پرداخت مبلغ ناچیزی آن را دریافت میکردی. در حال حاضر این نوشیدنی را در تجمعات خودجوش مردمی! و در ازای بهای گزاف شرافت و عزت نفس، خیرات میکنند! کسانی که در هردو زمان و از هر دو نوع ساندیس استفاده کرده اند معتقدند که ساندیس های جدید کمی مزهی خون می دهند!
سپاه: نیروی نظامی، نیرویی که مسوولیت دفاع از کشور در زمان جنگ را دارد، در شاهنامهی فردوسی به آن اشاره شده. در حال حاضر سپاه به ارگانی اطلاق میشود که ردپای آن در هر جایی دیده میشود، از تیمهای فوتبال گرفته تا سهام مخابرات و پروژههای سدسازی و قراردادهای نفتی.