تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

فاضلاب، تحریم، اعتصاب و باقی قضایا!

لوله‌ی فاضلاب ساختمان ترکیده، اینش مهم نیست به هر حال کمی بوی گند اضافه را می‌شود تحمل کرد،‌ مصیبت آنجاست که محل ترکیدگیش درست در محل استراتژیک توالت ما واقع شده، واحد ما در طبقه‌ی اول است و این بدان معناست که همه‌ی واحدهای ده طیقه‌ی بالای سر ما هر وقت که می‌روند دست به آب، کارشان را می‌کنند و سیفون را می‌کشند محتویات کارشان از لوله‌ی فاضلاب ما هم رد می‌شود، فرض کنید آقای شکم‌گنده‌ی طبقه‌ی یازدهم بعد از اینکه نیم‌ساعت تلاش کرد و معده‌ی بیمار یبوست‌زده‌ی متعفنش را خالی کرد سیفون را می‌کشد و این چیزها ده طبقه را به صورت عمودی و سقوط آزاد طی می‌کنند و در هر ثانیه بر شتاب و گریز از مرکز و اینهایش هم افزوده می‌شود و دست آخر بعد از اینکه آخرین واحد که ما باشیم بدرقه‌اش کرد و برایش آرزوی روزهای بهتری در سیستم فاضلاب شهری نمود وارد چاه فاضلاب می‌شود. خلاصه که همیشه این حس به آدم دست می‌دهد که آن بالایی‌های مادرقحبه دارند می‌رینند روی سر آدم. 

حالا مسوول ساختمان درآمده می‌گوید این مشکل به ساختمان مربوط نمی‌شود و باید خود این واحد درستش کنند، بیچاره خبر ندارد که "خود این واحد" دارد از توی چشمی زاغ سیاهشان را چوب می‌زند و بعد با آن پوشش زننده‌اش در را باز می‌کند و می‌گوید آخر خانم دقیق‌افکار عزیز، زنیکه‌ی پتیاره، مدیر محترم ساختمان، تو خیر سرت نماینده‌ی ما هم هستی، آن مخ آکبندت را کار بینداز تا فرق بین آپارتمان و خانه‌ی شخصی را بفهمی، تا بدانی این جور مشکلات باید با کار گروهی و خرد جمعی و اینها حل بشوند، آخر اگر ما بی‌خیال حل کردن این مشکل شخصیمان بشویم که چهار روز دیگر کل ساختمان باید بروند توی صف توالت عمومی پارک محله‌ای آفتابه به دست این پا و آن پا بشوند و به مفهوم زندگی اجتماعی و فرهنگ آپارتمان نشینی بیندیشند! 

بله عزیزان! این سیستمی‌ست که بر کل مملکت ما حکم‌فرماست، یک عده آن بالا در برج‌عاج نشسته‌اند و دائمن مشغول تخلیه‌ی خود بر روی سر و زندگی و دودمان طبقات پایین می‌باشند، دست آخر هم باید آن بیچارگانی که در قعر (قاعده‌ی) این هرم قرار گرفته‌اند تاوان کثافت‌کاری همه‌ی آن بالایی‌ها را بدهند. یکی دیگر می‌ریند توی سیاست و اقتصاد و روابط خارجه، این بیچارگان هستند که لوله‌ی فاضلاب زندگیشان سوراخ می‌شود و باید هم بوی گند تمام طیقات را تحمل کنند هم هزینه‌ی درست کردن این سوراخ را از جیبشان بدهند.

ابتذال

مامانم رفته سبزی کوکو بگیره بهش سبزی آش دادن، مملکته داریم؟! 

پ ن: ۱۵۰۰ تا هم لایک می‌گیره!

کتاب کوچه - فرهنگ اصطلاحات و واژه‌ها ۱

نیروی انتظامی: نیرویی که مسوول حفاظت از جان و مال و ناموس ملت است و قرار است ملت با دیدن آن احساس امنیت کند، مثال ملموس: سرکار استوار در فیلمهای صمد آقا! نیروی انتظامی در حال حاضر به نیرویی گفته می شود که با همکاری بسیج مردم را سرکوب کند و کتک بزند و دستگیر کند و مانور اقتدار برگزار کند ولی اقتدارش را فقط به مردم عادی نشان بدهد و کلن طوری باشد که آدم با دیدن آن در جا توی شلوارش کار خرابی کند یا در برود یا خیلی که مرد یا زن باشد بایستد وکتک بخورد. شعار: نیروی انتظامی خجالت خجالت. بیت:پلیس ضد شورش   بیا اینو بشورش!

ماشین نیروی انتظامی: ماشینی که قبلن در آن سربازها را در پادگان سوار میکردند و میبردند سر چهارراه یا سر پستشان پیاده میکردند. درحال حاضر از آن برای زیر گرفتن مردم در خیابان و بعد فرار کردن استفاده می شود، دزد گیر و ققل و این چیزام نداره!!

دامی که ایرانی‌ها بلدند در آن نیفتند

در دهه‌ی ۷۰ یکی از اعضای کابینه‌ی ریچارد نیکسون،رییس جمهور وقت امریکا، طی جریانی که به واترگیت معروف شد به طور غیرقانونی مکالمات تلفنی اعضای حزب مخالف خود را شنود کرد و از آن در جریان انتخابات ریاست جمهوری علیه حزب دموکرات استفاده کرد. همین جریان و رسوایی که نشریات در پی آن بوجود آوردند باعث شکست نیکسون و حزب متبوعش شد. 

جریان مونیکا، منشی یهودی بیل کلینتون را همه به یاد داریم. ماجرایی که در آن یک شهروند عادی با طرح شکایت از شخص اول قدرتمندترین کشور دنیا وی را به دادگاه کشانید و در نهایت هم پیروز شد (البته نکته‌ی جالب ماجرا این بود که کلینتون پس از آن فقط از همسرش به خاطر این اشتباه و رسوایی اخلاقی عذر‌خواهی کرد و از مردم و رسانه‌ها تنها به دلیل دروغگویی و کتمان حقیقت پوزش خواست). 

احمدی‌نژاد در جریان نشست نیویورک با طرح مساله‌ی ۱۱سپتامبر مدعی شد که خود دولت آمریکا در آن جریان نقش داشته و تاکید کرد که بیشتر مردم آمریکا و دولتهای جهان بر همین باورند. جدای از واکنش‌ها به این سخنان و تبعاتی که در سطح بین‌الملل برای ایران در پی داشت این سوال پیش می‌اید که آیا این موضوع می‌تواند حقیقت داشته باشد؟ با توجه به دو مثالی که در بالا آمد و دهها موضوع مشابه آیا نشریات امریکا در صورت درست بودن این ادعا اجازه می‌دهند چنین موضوع مهمی مسکوت بماند؟ آنهم وقتی پای کشته شدن چندین شهروند امریکایی در میان باشد. آیا در کشوری که در طول سالیان دراز مهمترین دغدغه‌ی مردمانش حقوق انسانی و شخصی و شهروندی ساکنانش بوده، تمام رسانه‌ها در یک اقدام هماهنگ چشم بر جنایت دولت می‌بندند و یک فاجعه‌ی انسانی را به کسان دیگر نسبت می‌دهند؟ در سرزمینی که یک شهروند بر اساس قانون اساسی و حق آزادی بیان می‌تواند پرچم کشور را در خاک همان کشور آتش بزند و تا جایی که آزادی دیگران را به خطر نیندازد بیم مجازات نداشته باشد آیا ممکن است که همه از طرح حقیقت مورد نظر آقای احمدی‌نژاد در ماجرای ۱۱سپتامبر منع شوند و صدای هیچکس در نیاید؟  

نه جناب رییس‌جمهور! این شدنی نیست. شاید با معیارهای حکومتی که شما گرداننده‌اش هستید بشود بر چنین جنایاتی سرپوش گذاشت اما باید بپذیرید که همه جا ایران نیست، باید بپذیرید که اسم این روشی که شما در پیش گرفته‌اید، سیاست فیل هوا کردن است. کاری که شما می‌کنید این است که با طرح یک موضوع بی‌ربط اما حساسیت‌برانگیز نگاه‌ها را از قصه‌ی اصلی منحرف می‌کنید و همه چنان مشغول فیلی که شما هوا کرده‌اید می‌شوند که فراموش می‌کنند باید از شما چه بپرسند. و چه خوب این کار را انجام می‌دهید،‌چه خوب کریستین‌امانپور و لری‌کینگ را به دام می‌اندازید و در دل به این گزارشگران احمق و پرمدعا می‌خندید. اما بدانید که هر کودک ایرانی که دست چپ و راستش را تشخیص می‌دهد هم دست شما را خوانده و چه خوب می‌شد اگر به جای این خبرنگاران فرصت‌طلب یک راننده‌تاکسی، یک معلم، یک شهروند ایرانی در مقابل شما قرار می‌گرفت و شما مجبور بودید به او پاسخ بدهید. 

پهلوان - قهرمان

 

 

آخر بی‌مروت‌ها! چه می‌شود یک بار وقتی قهرمان می‌شوید، آن مدال لعنتی را که انداختند گردنتان، وقتی آوردنتان جلوی دوربین تا بازی کنید، نقش قهرمان ملی را سرباز وطن را ورزشکار همراه با سیستم را، چه می‌شود شرافتتان بیاید جلوی چشمتان، کمی عزت نفس به خرج دهید، چوب حراج نزنید به وجودتان، برای یک بار که شده آن مدال کوفتی را تقدیم به ارباب‌ها نکنید، یا اصلن تقدیم کنید ولی بعدش بگویید من هم از مسولان تقاضا دارم آزادی بی‌گناهان را حق تحصیل دانشجوها را بهشان تقدیم کنند. شما را به خدا چیز زیادی‌ست؟ وقتی می‌توانی به جنگ ۲۵۰ کیلو پولاد و آهن بروی این انتظار زیادی از توست؟ نمی‌گویم تختی باش و سر خم نکن، که از تو برنمی‌آید این کار ولی به خاطر خدا رضازاده هم نباش. نگذار این باور بشکند که هنوز پهلوان پیدا می‌شود، هنوز جوانمردی نمرده.