تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

ستاد تولید شعار۳

چادر، حجاب برتر 

مانتو، حجاب دسته یک 

دامن، حجاب لالیگا 

مینی‌ژوپ، حجاب حذفی

بیکینی، چمپیونز لیگ

ستاد تولید شعار۲

صرفه جویی کم مصرف کردن نیست، زیاد مصرف کردن است... صرفه جویی هنر است(تجسمی)

عکاسم عکس میگیرم (3 بار)

داشتیم توی ساحل عکاسی میکردیم. ده یازده تا پسر و هفت هشت تا دختر. حالا کاری به قبل و بعدش ندارم ولی در آن ساعت فقط داشتیم عکس میگرفتیم. یکهو چندتا ماشین نیروی انتظامی و گروه ضربت و پلیس +۱۰ و ضد شورش و پلیس امنیت اخلاقی و گارد ویژه و گشت نامحسوس و حمل با جرثقیل عینهو سریالهای پلیسی آلمانی به ترتیب و با دست فرمون جیمزباندی کنار ساحل ترمز کردند و نیروها مثل کندو زنبورٍ دودخورده از توی ماشینها ریختند بیرون. بعضی از ما به مزایای پوشک بزرگسالان ایزی‌لایف فکر کردیم، چند نفر که عکاس حرفه‌ای و آدمهای نفهم و کله‌خری بودند به گمان اینکه توی فرانسه هستند دست بردند سمت دوربینشان که سوژه‌ی خبری شکار کنند گروهی دیگر که طبعن دختر بودند سعی کردند موهایشان را بکنند زیر لچک و من هم فورن چشمم رفت سمت آسمان چون منتظر بودم که کماندوهای نقابدار از توی هلی‌کوپتر با طناب روی سرمان فرود بیایند. 

توی اتاق بازجویی یک برگه گذاشتند جلویم و گفتند پرش کن. بالای صفحه نوشته بود جرم: عکاسی در ساحل. لبخند زدم. یکی از آن دو نفر گفت میخندی؟ فکر کردم بعدش میخواهد بگوید باید بخوریش. اما گفت حالا گریه‌تو هم می‌بینیم. با خودکار داشتم روی برگه خطهای کج و معوجی می‌کشیدم، خطها را به هم وصل می‌کردم و آخر سر انقدر دایره‌های توی هم کشیدم که کاغذ سوراخ شد. اگر آنجا متخصص روانشناسی یا نشانه‌شناسی یا جرم شناسی چیزی داشتند میتوانست از روی آن حسابی تحلیل‌های تخمی ارائه بدهد. یکی از آنها که ریش توپی سیاهی داشت گفت باللا بنویس وقتو تلف نکن. یک نموره دهنم را کج کرده و با یک صدای خیلی تو دماغی مثل مارلون براندو گفتم من تا وکیلمو نبینم هیچ حرفی نمیزنم. یهو دوتاشون با هم زدند زیر خنده و همون قبلیه گفت زککی آقارو.. فیلم زیاد میبینی آره؟ وکیلتو میخوای؟ باشه الان برات میارمش و رفت بیرون.  

نفر دوم که ته‌ریش و ابروهای نازک داشت گفت ببین به نفع خودته که حرف بزنی،  اگه باهامون همکاری کنی ما هم هواتو داریم.گفتم پس تو پلیس خوبه هستی ها؟ الان آدم بده رفت بیرون تا تو با روش خودت از من حرف بکشی؟ مگه ندیدی رفیقت چی گفت؟ من فیلم زیاد می‌بینم. گفت خیله خب حالا، چیزی میخوای برات بیارم؟ آبی..چایی‌ای..چیزی. گفتم آره گفت چی؟ گفتم همون همیشگی هه هه هه. یهو با دو تا دستش کوبید رو میز و صورتشو بهم نزدیک کرد و در حالیکه آب دهنش پخش میشد تو فضا داد زد انگار تو زبون خوش حالیت نمیشه بچه، فکر کردی واسه من کاری داره مُقُرت بیارم؟ یه پوزخند اعصاب خورد‌کنی زدم و گفتم مشاییمو هم نمیتونین بخورین! من فقط در حضور وکیلم حرف میزنم. پقی زد زیر خنده و گفت عجب بچه‌ی زبلی هستی، هیچ رقمه نمیشه سیات کرد، معلومه حسابی به قوانین قضایی مسلطی. گفتم معلومه تو هم حسابی به قوانین غذایی مثلثی. نگاهش رفت سمت شکمش و گفت با دال ذال؟ گفتم پ نه پ. 

اون یکی بعد یه مدت برگشت. وکیلمم همراهش بود. گفت بفرما اینم وکیلتون که گفتم الان میارمش، در ضمن سردار رویانیان که جریان شما رو شنیده یه کارت اعضای افتخاری کلوپ هواداران پرسپولیس واست فرستاده که از نیروی انتظامی دلخور نباشی گفته تو همه بازیهای پرسپولیس میتونی بری تو جایگاه وی‌پی‌ان. گفتم منظورت وی‌آی‌پیه؟ گفت آره همون.. آی‌یو‌دی.. حالا هر چی. گفتم حالا خدمت اونم میرسم، مردک قرمساق فکر کرده مملکت هرکی هرکیه که یه آدم نظامی بیاد بشه مدیر ورزشی، دیوث .

* based on a true story

ستاد تولید شعار۱

فرزند صالح، در بدن صالح

پرسپولیسی‌های تروریست!

*من یک پرسپولیسی تیر هستم این را عالم و آدم (آنهایی که مرا میشناسند) می‌دانند. روی این تیم تعصب دارم آن هم تعصب کورکورانه، حالا هر چه مدعیان روشنفکری این را چیپ و امری پیش‌پاافتاده بدانند باز فرقی نمی‌کند برای من پرسپولیسی بودن یکی از ارکان زندگی‌ام است تعریف تعصب هم این می‌شود که وقتی پرسپولیس رده‌ی چهاردهم جدول باشد اگر نظر من را بپرسند میگویم در آخر فصل قهرمان خواهد شد، وقتی ۹۰ نظرسنجی میگذارد و یک طرف قضیه به پرسپولیس مربوط میشود من رایم را به سود تیم محبوبم میدهم حالا هر چقدر هم که عادل میخواهد خودش را جر بدهد که کاری به قرمز و آبی نداشته باشید و نظر منطقی بدهید. اصلن منطقی بودن توی این جریان جایی ندارد، وقتی تعصب از یک در آمد تو منطق از در دیگر بیرون میرود و اصلن لطف هوادار یک تیم بودن به همین است وگرنه که شما تبدیل میشوید به یک تماشاچی عادی فوتبال که طرفدار بازی زیباست و نباید وارد مقوله‌ی طرفداری بشود. من هوادار متعصب بی منطق پرسپولیس هستم، این از این. 

** راستش من خیلی پی‌گیر اخبار این ترور نافرجام سفیر عربستان توی امریکا نیستم. چیزهای جسته گریخته‌ای از اینور و آنور شنیده یا خوانده‌ام که نمی‌تواند دیتای کافی و مطمئنی برای  تحلیل درست یا منطقی این جریان در اختیارم قرار دهد اما حقیقتش  در حد همین خرده اطلاعات ناقصی که دارم (و آن را در راه شما مردم و اسلام میدهم) پیش رویم داستان ضعیف و پر اشکالی می‌بینم، نمی‌توانم با سناریوی آن ارتباط برقرار کنم، با منطق داستان و جزییاتش مشکل دارم (منظورم مشخصن روایتی‌ست که طرف آمریکایی از قضیه ارائه داده) اما جدای از این مساله‌ی مهم که حق با دولت آمریکاست یا دولت ایران اتفاقی که این وسط برای من افتاده این است که ناخودآگاه میروم سمت ورژن آمریکایی داستان یعنی ذهنم به صورت خودکار نمی‌خواهد منطق را وارد قضیه کند چون حکمش را از قبل صادر کرده و میگوید که اینها (ایرانیها) گناهکارند. ریشه‌ی این قضاوت را میدانم، میدانم که از کجا نشات گرفته، این فکر حاصل سالها زندگی کردن در این سرزمین است، نتیجه‌ی بدیهی اتفاقات زنجیرواری‌ست که نهایتن من را رسانده به اینجا که توی هر جریانی که یک سرش اینها باشند بدون توجه به اینکه طرف دیگر کیست و منطق چه میگوید و حقیقت کدام است رایم را به سود طرف مقابل میدهم و این خیلی وحشتناک است، خیلی خیلی دردناکتر و فجیعتر از آنی که به نظر میرسد اما این گناه من نیست، من آنقدر توی این سالها از اینها دروغ شنیده‌ام که نمیتوانم ابراز حقیقتی را از جانبشان متصور باشم، اینها یه قدری در حق من و سرزمینم بدی و خیانت کرده‌اند که در مخیله‌ام نمیگنجد هیچ خیری را در هیچ زمانی برای ما بخواهند، آنقدر همه چیز را همیشه وارونه جلوه داده‌اند که برای من همیشه دروغگویان بالفطره و مقصرین بالقوه باقی خواهند ماند و من نمیتوانم هیچ قضاوت برخاسته از منطق و بی طرفی را در مورد آنها انجام دهم، قاضی من در محکمه‌ای که اینها تویش محاکمه میشوند نفرت است و کینه‌ای که تخمش را خودشان کاشته‌اند.