تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

تختخواب دو نفره

وقت خود را در اینجا هدر ندهید!

جملات نغز

ترس من حصار برکه نیست، ترس من این است که چار روز دیگه آیه‌های قرآن رو هم به اسم من منتشر کنین، اینجا بگیرن دهنمو سرویس کنن. 

"دکتر خیلی باحال روشنفکر علی شریعتی"

آگهی گودری - درخواست کمک ضروری

یه خونواده هستن خیلی فقیرن. پدر خانواده بنّا بود، پارسال از داربست میفته کمرش می‌شکنه، پسر کوچیکشون سندروم داون داره، دخترشون تو محل کار رییسش بهش تجاوز می‌کنه شکایتشونم چون شاهد نداشتن به جایی نمی‌رسه، فعلن تو یه اتاق کوچیک زندگی می‌کنن ولی قول دادن بهشون مسکن مهر بدن، خلاصه اوضاعشون خیلی داغونه. قراره نقش باباهه رو آمیتاب پاچان بازی کنه، دختره هم عایشواریا رای، برای نقش پسر منگله دنبال یه نفر می‌گردن، لطفن دست به دست کنین بلکم پیدا شد.

قهقرا - دفتر خاطرات

 
 
خرداد۸۸ - دور میدان اصلی ده نشسته بودیم، داشتیم حشیش می‌کشیدیم، غلامعلی از توی قهوه‌خانه آمد سمتمان، کمی خودمان را جمع کردیم، از پارسال که رفته بود شهر و کم‌کم ظاهرش را تغییر داده بود ازش حساب می‌بردیم، طوری دکمه‌ی یقه‌اش را می‌بست که انگار هیچ‌کدام یادمان نمی‌آمد در بچگی چقدر دکمه‌ی شلوارش را باز کرده بودیم. پرسید بچه‌ها کجا هستند؟ بچه‌ها داشتند توی طویله‌ی حسینقلی خان ترتیب خر سفید خان را می‌دادند. می‌گفتند درمان سوزاک است. گفت برای همه‌تان کار جور کرده‌ام، بی‌دردسر و پر درآمد... 
توی سوله‌ای جمعمان کرده بودند، همه شناسنامه به دست. بوی عرق بدن‌های مختلف همه‌جا پیچیده بود، توی اتوبوس بینمان پاکت‌های پول را تقسیم کردند، گفتند بعد رأی دادن میاوریمتان همینجا برای چلو کباب، بچه ها هلهله کردند... 
غلامعلی مرا پیش خودش نگه داشت، می‌گفت تو به درد می‌خوری، علاوه بر آن با هم بچگی مشترکی را گذرانده بودیم، آنجا دیدم خیلی هم کاره‌ای نیست، بردنمان توی اتاق در بسته‌ای و یک سری کاغذ سفید رأی ریختند جلویمان گفتند بشینید بنویسید، توی اتاق بوی عرق و بوی آشنای طویله می‌آمد... 
تیر۸۸ - غلامعلی یک باتوم گرفت دست و یک اسپری هم بست به کمرش، پیراهن چرک سفیدش که تا نزدیکی‌های زانو می‌رسید اسپری را مخفی می‌کرد، به من گفت تو بشین پشت موتور، خیلی اهل زدن نبودم ولی از گاز دادن با هوندای ۱۲۵ خوشم می‌آمد، بعد رفتم جزو بچه‌هایی که بین نیروها ساندیس پخش می‌کردند، عشق بی‌سیم داشتم، غلامعلی یکیش را داشت... 
مهر۸۹ - خیلی وقت است نرفته‌ام خانه، نه که بترسم یا خجالت بکشم، دوست ندارم آن نگاهی را که آنوقتها خودم به غلامعلی می‌کردم توی چشم بچه‌ها ببینم، غلامعلی گفت امروز روز شانسته، به خاطر بر و رویی که داری انتخابت کردند، این لباسها را بپوش، کلاه گیس را هم بگذار سرت، یکی میاد آرایشت می‌کنه، یادت باشه هر چی بهتر باشی به نفعته، زودتر خودتو میکشی بالا، من خودمم دوست داشتم زن‌پوش بشم، قبول نکردند، گفتند تو با این قیافه‌ات بهتره جزو خودمون باشی، و خندید... 
غلامعلی آمد دنبالم، سر حال بود، با کف دست زد پشتم و گفت آفرین خیلی خوب بودی، دستش را همانجا گذاشته بود و آرام روی بدنم می‌لغزاند، سرش را آورد کنار گوشم و گفت بد چیزی هم نبودیا، حاجی ازت خوشش اومده... در اتاق را باز کرد و خودش جلوتر رفت تو، گفت حاجی این همونه که تعریفشو کرده بودم، حاجی داشت با تسبیح دانه درشتش بازی می‌کرد، آرام سرش را تکان داد، غلامعلی مرا برد به اتاق کوچکتری که همانجا بود و گفت منتظر باش تا بیام و خودش برگشت پیش حاجی، اتاق حسابی خنک بود و یک تخت و یک گل میز گوشه‌ی آن چیده شده بود، روی گل میز تعدادی روزنامه بود و یک دستمال کاغذی... 

لقمان!

ادب از که آموختی؟ 

۱. سخنرانی‌های  رییس جمهور 

۲. تریبون  نماز جمعه 

۳. برنامه‌های  صدا و سیما 

۴. جلسات  مداحی 

۵. دعواهای ناموسی

حساب سرانگشتی!

فرزاد جمشیدی، مجری صدا و سیما، که به همراه رییس جمهور به ساوجبلاغ رفته بود در مورد سفر اهمدی نجاد به نیویورک گفت : برای بخشی از سخنرانی رییس‌جمهور کشورمان که در خبرگزاری فرانس۲۴ منتشر شده حدود دو میلیارد و دویست میلیون کامنت درج شده است! 

بنده بیکار بودم و نشستم تا یک حساب سرانگشتی در این مورد انجام بدهم ولی مجبور شدم دست به دامان ماشین حساب اتمی بشوم و به این نتیجه رسیدم که اگر در هر ثانیه یک کامنت برای این خبرگزاری درج شود در هر ساعت ۳۶۰۰ کامنت خواهیم داشت، یعنی حدود ۶۰۰هزار کامنت در طول شبانه روز، در نتیجه تقریبن ۲۶هزار روز نیاز خواهد بود تا این تعداد کامنت به محل مورد نظر سرازیر شود که حدودن برابر است با ۷۰ سال! خب حداقلش این است که تهش عددی  در می‌آید که ما را یاد چیزی می‌اندازد که یک ساعتش با ۷۰ سال عبادت برابر است.

خلاصه که آقا جان با عقل جور در نمی‌آیدمگر اینکه این سایت فرانس ۲۴ از آنهاش باشد که هر کامنت در آن به اندازه‌ی ۷۰ سال کامنت‌گزاری برکت دارد!

پانوشت: اینقدر خودمان را می‌کشیم طنز  فاخر می‌نویسیم تعداد کامنتهایمان این است، ملت حرف مفت میزنند یک سوم جمعیت دنیا برایشان کامنت می‌گذارند!